۹/۲۲/۱۳۹۱

هشدار



تا كي؟ چقدر؟ چند دانش آموز بسوزند؟ چند دختربچه و پسربچه صورت زيبا و معصوم خود را ازدست بدهند؟ چند خانواده داغدار فرزندان خود شوند تا به خود آييم؟! تاوان چه را مي دهيم؟ بي خردي مثلاً مسئولان؟ دزدي هاي روشن و عيان از اموالمان كه براي همه غير از ايراني انديشه مي شود؟ ترسويي و رخوت خودمان؟ مگر ادعا نمي كنيم كه ايراني غيور است؟ سربلند است؟ تحقير را برنمي تابد؟ پس چه شد؟ حتي نمي توانيم صداي اعتراضي بلند كنيم؟ جرأت نداريم بپرسيم؟ 
.
.
.
اما بدانيم كه هرچه ديرتر بجنبيم، صورت يكي ديگر از دخترانمان ميسوزد؛ پسري ديگر از فرزندانمان به كام مرگ مي رود و اين حوادث شوم، عادي و تدارك كننده گانش تبرئه مي شوند. اين اولين بار نبود كه آتش به جان كودكانمان افتاد. اگر انديشه اي در كار بود، پيش از اين به كار مي افتاد. پس بدانيم كه ما در خور اهميت نيستيم؛ بلكه در خور تحقيريم تا خود بخواهيم.

۱ نظر:

ترنج گفت...

ذهن خواندنی یک زن :)