۹/۰۸/۱۳۹۱

سرنخ

از وقتي كه مدنيت و شهرنشيني به وجود آمد و بشر از شكل زندگي اوليه و طبيعي خود فاصله گرفت، تفاوت ميان زنان و مردان هم به نحو ديگري نمود پيدا كرد و از آنجا كه مردان، قدرت طلب و بيش از زنان خواهان مالكيت و تسلط بر اطراف خود بودند و زنان بنا بر اقتضاء شهرنشيني ترجيح مي دادند كه بيش از هرچيز زيبا و فانتزي محسوب شوند و كارهاي سخت را به دليل توان بدني متفاوت مردان به آنها واگذارند، به سرعت تحت قيمومت و تسلط مردان و حتي در بسياري موارد جزء مايملك آنان قرار گرفتند و اين گونه بود كه از مجامع مردانه دور شده و فرصتي براي مطالبه حقوق انساني خود نيافتند. تبعيض ميان زنان و مردان كه توسط مردان نسبت به آن تصميم گيري مي شد، در واقع همان خشونت عليه زنان بود؛ چرا كه خشونت در معنا جز مصاديق ممانعت از دستيابي هر صاحب حقي به حقوق خود و تأثير منفي رواني آن نيست. البته زنان تا مدتهاي مديد متوجه آسيبي كه اين كناره نشيني به آنها وارد مي كرد، نبودند و بعدتر هم كه بعضي زنان، پيشگام بازپس گرفتن حقوق مدني و شهروندي خود شدند، يكدستي و هماهنگي ميانشان وجود نداشت؛ اما بالاخره با مقاومت و مبارزات بسيار، برخي از اين حقوق مانند حق رأي احياء شدند. 
ساليان زيادي از مبارزات سخت زنان براي برخورداري از بعضي حقوق مساوي با مردان مي گذرد اما هنوز هم در تمام دنيا به شيوه هايي شايد نه چندان علني و صريح و در بعضي كشورها به شكلي برنامه ريزي شده و مشدد با يكسان سازي حقوق زنان و مردان برخورد منفي مي شود؛ موضوعي كه ميتوان در كشورهايي با باورهاي تند مذهبي، خشونت سيستماتيك عليه زنان نام نهاد. امروزه هنوز هم در برخي كشورها دستمزد زنان و مردان در قبال كار يكسان، برابر نيست و در بعضي ديگر هم زنان رسمآً و قانوناً از حقي كمتر از مردان در ارتباط با فرزندان، اجتماع و حتي سرنوشت خود برخوردارند و در روشن ترين نمونه بهاي جانشان نيمي از بهاي جان مردان محسوب مي شود و البته اينها تنها نمونه هايي از تبعيض ميان زنان و مردان است. بسياري از مصاديق تبعيض و خشونت عليه زنان، اگرچه به نوعي سيستماتيك اما ناشي از نگاه عرف و برخواسته از طرز فكر مردمان جامعه است و از آنجا كه نيمي از اين اجتماع را زنان تشكيل مي دهند، در انسداد يا انتشار شيوه هاي خشونت آميز، نقشي انكار نشدني دارند. آنجا كه زني در نقش سنتي و خانواده گي يا غير آن، زني ديگر را به دليل جنسيتش و حقي يكسان كه مطالبه مي كند، طعنه مي زند؛ آنجا كه زنان در نقش بزرگتري عاقل، مسئوليت هاي خانه داري را وظيفه هميشگي زن و نه نتيجه محبت و علاقه او مي دانند؛ آنجا كه زنان بيش از هرچيز خواهان ستايش زيبايي خود از سوي ديگران و خصوصاً مردان هستند و خصايص خوب را ارزش تلقي نمي كنند؛ آنجا كه زنان براي جبران كاستي قانون، مهريه مطالبه مي كنند و ..... خشونت تكثير مي شود. در واقع خشونت نسبت به زنان توسط خود زنان روا شد كه از پاي نشستند و براي كاستن از رنج خود، متوسل به تخليه و فرافكني شدند.

با تأخير به مناسبت روز نفي خشونت عليه زنان

۹/۰۱/۱۳۹۱

نمي دانم چرا اما مي خواهم بگويم

گرچه به قدر كافي عشق نورزيده ام و چندان لذت مادري را نچشيده ام، مي خواهم چمدانم را ببندم و بگذارم پشت در تا به همه بگويم كه من هم يكي از بيشماران هستم كه بايد بروم. بايد بروم به خاطر خودم چون ديگر طاقت درد را ندارم و به خاطر شما چون هنوز به درد نيامده ايد و من هم بايد جزء بسياري كساني باشم كه با رفتنم، هرچند ناچيز شما را به درد بياورم تا پيش از آن كه سزارين شويد، خودتان وضع حمل كنيد؛ خود خواسته و به اختيار.
اين را ديروز فهميدم وقتي كه برگ هاي پاييزي زرد را كه لگدمال عابران مي شدند، ديدم و فكر كردم به روزي كه بر بالاي درختان بودند و سبز و باطراوت، زندگي را نويد مي دادند و لازم شد به زير بريزند و زرد و غمگين پاي كوب شوند تا دوباره بر فراز برويند!

براي ستار بهشتي

۸/۱۷/۱۳۹۱

داوطلب

هالوپريدول نيم را به ياد تو مي خورم
يادم مي آيد چون ديشب قرصم را نخوردم امشب با من دعوايت شد
فكر مي كنم اگر باز هم يادم برود چه؟
ديگر نمي توانم تحمل كنم قهرهاي تو را...
به نظرم بهتر است همه را با هم بخورم كه ديگر با من دعوا نكني!