۸/۱۴/۱۳۹۰

شما چي فكر مي كنيد؟

از وقتي قذافي كشته شده، اظهارنظرها و بازخوردهاي مختلف و بسيار متفاوتي رو در اينترنت، شبكه هاي تلويزيوني، روزنامه ها، وبلاگها و حتي در گپ و گفت هاي مردم شاهد بوديم. بعضي فكر مي كنن حقش بوده كه كشته بشه و اين بهترين كاري بود كه مي شد كرد و دليلشون اينه كه وقتي خودش با ديگران بدرفتاري مي كرد، بايد به اينجا هم فكر مي كرد؛ بعضي ديگه ميگن كه كشتنش كار درستي نبوده و خودشون به دو دسته تقسيم ميشن: كسايي كه ميگن كشتن قذافي كاري غيرانساني بوده و كسايي كه فكر مي كنن اگر زنده مي موند، حقايق بيشتري روشن مي شد و اين براي ليبي بهتر بود؛ بعضي ديگه هم فكر مي كنن كه اين اصلا مهم نيست كه قذافي چه سرنوشتي پيدا كرده و بايد بعد از اين مردم ليبي حواسشون به دموكراسي و صلح و آزادي باشه.
بياييم خودمون رو در موقعيتي تصور كنيم كه ديكتاتوري رو كه به كشورمون حاكم بوده، به دام انداختيم و اون ممكنه به ما حمله كنه؛ فحاشي كنه؛ بگه حقتون بوده و يا التماس كنه؛ يا شايد هم بخواد فريبمون بده.... 
ما اون لحظه چه واكنشي نشون بديم، بهتره؟ اين كه نتيجه رفتار ما با ديكتاتور چي باشه، شايد به خودي خود خيلي تعيين كننده نباشه؛ اما همه ما آدمها هر رفتاري كه داريم و هر واكنشي كه نشون ميديم، خودآگاه يا ناخودآگاه براي تأثير بر ديگرانه و به همين دليل كساني كه شناخت بيشتري نسبت به خودشون دارن و آگاه ترن، هميشه به اين كه رفتارشون چه اثر و واكنشي رو در ديگران برانگيخته مي كنه، فكر مي كنن و با تأمل بيشتري انتخاب مي كنن. 
بنابراين، يك : بهتر اينه كه در اون لحظه فقط جلوي پامون رو نبينيم و بلكه بتونيم مسافت هر چه بيشتر و دورتري رو ببينيم. به اصطلاح افق ديدمون گسترده باشه. اينجوري زود نمي زنيم طرف رو خلاص كنيم و خشونت طلب هم معرفي نمي شيم.
دو : سعي كنيم از خودمون به عنوان يك فرد و البته فردي كه يك جامعه - يك ملت و فرهنگش - رو نمايندگي مي كنه، تصويري نه قهرمانانه كه عاقلانه و فراتر از سطح انتظار ديگراني كه منتظرن تحليلمون كنن، بسازيم. 
البته عمل به اين شيوه و كنترل نتايجش آسون نيست؛ اما اگر به اين فكر كنيم كه رفتار ما سرسلسله رفتارهايي ديگه اي خواهد شد، با دورانديشي انتخابش مي كنيم. در واقع شايد ساده تر اين باشه كه فكر كنيم چه كارهايي رو نبايد انجام بديم. به اين ترتيب : ما اون ديكتاتور رو نخواهيم كشت؛ چون اون راحت ميشه و ما هم مروج خشونت لقب مي گيريم. ما اون رو به خارجي ها تحويل نميديم؛ چون خارجي ها خارجين. ما اون رو شكنجه نمي كنيم؛ چون از كشتن بدتره و .... مثل يه انسان باهاش برخورد مي كنيم؛ ولي بهش اطمينان نمي كنيم و باهاش گپ نمي زنيم. اون رو به نيروهاي خودي تحويل ميديم و ...... برخلاف ميلمون مي بينيم كه همه زحماتمون نقش بر آب ميشه چون اونا شكنجه ش مي كنن؛ ازش مي خوان چيزهايي كه اونا درست مي دونن رو اعتراف كنه و در نهايت مي كشنش.
.
.
.
متأسفم كه به نظر مياد ما سعيمون رو كرديم؛ اما نتيجه اي كه مي خواستيم، حاصل نشد. البته من با هر شكل خشونت ورزي به اين دليل كه خشونت رو عادي و تكثير مي كنه، مخالفم؛ اما بعدا به قضيه ليبي زياد فكر كردم و ديدم كه به هرحال در يه جايي اين اتفاق مي افتاد و بالاخره به نفع ليبي تموم نمي شد. 
فقط زماني نتيجه رفتار درست و عاري از خشونت من، يا تو نتيجه خواهد داد كه تك تك ما اين طور رفتار كنيم. بهتره تا اون روز، به جاي آرزو كردن، به هر شكلي كه مي دونيم و بلديم، اين موضوع رو ترويج كنيم.

هیچ نظری موجود نیست: