۹/۱۳/۱۳۹۰

نامه ای به محمد نوری زاد

سلام آقای نوری زاد. این نوشته را با آرزوی دوام سلامتی فکر و روح و زبان و قلمتان شروع می کنم. من شما را خوب نمی شناسم؛ اما می دانم یکی از هزاران هزار ایرانی معتقد به آرمان های انقلاب بوده اید؛ شاید مثل بسیاری از نزدیکان خود من. می دانم که در گروه روایت فتح همکاری می کردید. می دانم که قبلا در کیهان قلم زده اید و چه قدر دلبسته آرمان های ذهنی خود و تطبیق آن با شخص رهبر بودید. من هم مثل شما در این دو سال و اندی بسیار تغییر کرده ام؛ البته مثل خیلی از مردم ایران که شاید نه چندان سنگی را به سینه می زدند و راه خود را می رفتند و امیدی در دل داشتند و حالا دیگر دوست ندارند به راه آن امید واهی بروند. من حرف های زیادی در دل داشتم که شما بسیاری از آنها را به قلمی شیوا و با تمثیلاتی به جا بیان کردیده اید. من هر بار که نامه های شما را خواندم، شعله امید دیگری را در دل خود روشن کردم و یقین دارم که حال خیلی از خواننده گان نامه های شما هم مشابه من بوده است. نامه شما نه فقط حرف و کلام که گشایش راه و روشی خطیر و بدیع و دلگرمی دادن به دیگرانی است که پا در این راه می گذارند. من به سهم خود و قطعاً به نمایندگی از بسیاری کسانی که امکان سپاسگزاری ندارند، از شما سپاسگزارم که این زحمت و خطر را بر خود هموار کردید و به جای جماعت کثیری که می ترسند، دست به قلم برده اید. در جایی از نامه خود تلویحاً از گذشته اظهار ندامت کرده اید. می خواهم بگویم من شما را بخشیده ام و حتماً دیگران هم چون من؛ پس نقش خود به جای حر را با خاطری آسوده و به تمامی ایفا کنید. دعای مردم مظلوم نگهدار همه حق گویان و حق طلبان است.

هیچ نظری موجود نیست: